درباره ما

حقایق چه نسبی و چه مطلق، حاصل فرایند شناخت‌اند که خود بر شالوده‌ی عمل انسانی استوار است. نسبی‌بودنِ آگاهی هم باید در انقطاع زمانی مطلق در نظر گرفته شود، وگرنه دچار شک‌گرایی مطلق خواهیم شد و هیچ‌گاه نخواهیم توانست بر حقیقتی تکیه کنیم و در دنیای واقعی مکانی برای ایستادن به‌دست آوریم. استدلال‌کردن تکیه بر امور واقع به ‌عنوان حقایق برگرفته از واقعیت است؛ بنابراین، شناختی که بر اساس دستاوردهای نوین نقض نشده ــ‌هرچند ممکن است نسبی باشدــ قابل‌اتکاست و با احکام دیگری که عینیت، دقت و استحکام آن را ندارند قابل‌مقایسه نیست، ولی با رشد دانش و آگاهی که خود جزو کردار انسانی و رشددهنده‌ی دانش و آگاهی‌ است، آن حقیقت تغییر می‌کند، کهنه می‌شود و دیگر قابل‌اتکا نخواهد بود. بنابراین، دانش و آگاهی و حقایق که دستاورد‌های این فرایند به شمار می‌روند، صرفاً می‌توانند حاصل کردار آدمی باشند و بر این پایه متکی‌اند. زندگی انسان‌ها زمینه‌ی کردار آن‌هاست و جدا از مشارکت‌شان در امر تولید معنا نمی‌دهد، و چون انسان‌ها موجوداتی اجتماعی‌اند و تولید نیز امری اجتماعی است، هیچ حرکتی جدا از این بستر نمی‌تواند به عنوان حرکت انسانی معنا دهد و هیچ «حقیقتی» هم نمی‌تواند جدا از این انسانِ اجتماعی و مشارکت‌کننده در زندگی که مستلزم شرکت در تولید اجتماعی «و درگیر در تولید اجتماعی» است، شکل گیرد. انسان و کلیه‌ی دستاورد‌هایش فقط در متن این رابطه قابل‌بررسی است. من اینجا تلاش کرده‌ام چنین شیوه‌ای را دنبال کنم.