در ادامه علاقهمندی به منطق کتابی یافتم در باره اشپکولاسیون که نظرورزی مینامم که احتمالاً نه تمام آن بلکه بخشهایی که به نظرم جالب و مفید است (از سوی پرسش خود) اینجا فارسی می آورم.
Speculation: Within and About Science (2018)
“Speculation” (mass noun): The forming of a theory or conjecture without firm evidence. — Oxford Living Dictionaries
"گمانورزی" (اسم جمع): شکلگیری نظریه یا حدس و گمان بدون شواهد قطعی. فرهنگ لغت آکسفورد
پیشگفتار
هر مسئلهای یک راه حل دارد و هر راه حلی یک مسئله. همین باعث گمانورزی(speculation) میشود. گمانهزنی آسانتر است و حواشی و جوانب کمتری دارد. همین دلیلی است که برخی دانشمندان معتقدند فیلسوفان گمانه زنی میکنند و دانشمندان آزمایش و اثبات. ادعاهای فلسفی اغلب بیش از آزمایش و اثبات، مبهم، کلی، انتزاعی و نامشخص هستند. وقتی دقیقتر، کمتر کلی، ملموستر و کمتر شوند، کاندیدای بررسی علمی میشوند. آنها قابلیت تأیید پیدا میکنند. بنابراین، به گفته برخی از بزرگترین مدافعان علم، دانشمندان نیازی به گمانهزنی ندارند و باید کاملا از این گونه فعالیت نامنظم آزاد شده و از آن اجتناب کنند.
این تنها دیدگاه در مورد گمانورزی(speculation) نیست که توسط متفکران بزرگ مطرح شده است. دیدگاهی متضاد این است که حدس و گمان هنگامی که سعی در ارائه توضیحی برای یک گروه از پدیدههای مشاهده شده دارید، حیاتی است. با این حال، برای اینکه فعالیت علمی باشد، باید بلافاصله پس از آن با تلاش برای آزمایش و اثبات حدس و گمان از طریق آزمایش و مشاهده ادامه یابد. طرفداران این دیدگاه میگویند مرحله حدس و گمان نباید تحت هیچ قاعده یا محدودیتی قرار گیرد. باید به دانشمندان مجوزی آزاد داد تا حتی حدس و گمانهایی دیوانهوار اختراع کنند. چرا که قواعد و محدودیتها در مرحله آزمایش وارد میشوند.
دیدگاه سوم بسیار لیبرالتر از دو دیدگاه دیگر است. این دیدگاه با دیدگاه دوم در اینکه حدس و گمان حیاتی است و تحت قاعده و محدودیت نیست، موافق است اما با دیدگاه اول و دوم در مورد آزمایش مخالف است. این دیدگاه میگوید حدس و گمان در علم به ویژه در غیاب آزمایش و اثبات – در واقع هنگامی که هیچ آزمایشی انجام نشده یا حتی برنامهریزی نشده – حیاتی است. این یک راه مهم برای یافتن اشکال در نظریههای پذیرفته شده فعلی است و میتواند منجر به راههای نو برای تفکر شود مسیرهایی که ممکن است مفید بوده و حتی درستی آنها اثبات شود.
چه نتیجهای از این مواضع متضاد باید گرفت؟ برای پاسخ به این سؤال و سایر سؤالات مطرح شده، ابتدا باید درمورد چیستی گمانورزی تصمیم بگیریم . آیا میتوان این ایده را به نحو معقولی تعریف کرد به طوری که آنچه گمانورزی محسوب میشود تقریباً با ادعاهایی که دانشمندان و دیگران به عنوان گمانورزی طبقهبندی کردهاند، تطابق داشته باشد؟ این کار آسانی نیست. اگرچه فیلسوفان و دانشمندانی وجود دارند که دیدگاههایی قوی در مورد ارزش گمانورزی و در مورد اینکه چه موقع -اگر هرگز چنین کنند، دارند- برای من تعجبآور است که آنها به ندرت تلاش میکنند مفهومی را که چنین دیدگاههایی در مورد آن دارند، تعریف کنند. یا اگر چنین کنند، هر چیزی را که نتواند قواعد مورد علاقه آنها از روش علمی را ارضا کند، به عنوان حدس و گمان محسوب میکنند. بنابراین، اولین وظیفه من ارائه تعریف روشنکنندهای خواهد بود که هیچیک از دیدگاههای خاص روش علمی را فرض نگیرد.
با فرض اینکه چنین تعریفی قابل صورتبندی باشد، چه نگرشی باید در قبال گمانورزیهای تعریف شده اتخاذ شود؟ آیا گمانورزی در علم مشروع است یا خیر؟ اگر مشروع باشد، آیا تابع قواعد و محدودیتها است؟ آیا میتوان گمانورزیها را حتی در غیاب اثبات ارزیابی کرد؟ من با گمانورزیهای علمی – آنهایی که توسط دانشمندان در مورد اجزای خاص دنیای فیزیک و قوانین حاکم بر آنها، مثلاً گمانورزیهای قرن نوزدهم در مورد وجود امواج نور و اتری که نور در آن موج میزند و گمانورزیهای قرن بیستم و بیست و یکم در مورد وجود رشتههایی که در فضازمان ده بعدی حرکت می کنند- شروع میکنم. بعداً با جزئیات استدلال خواهم کرد که قانون جاذبه نیوتن، با وجود ادعاهای خلاف آن، در واقع یک گمانورزی بود. همچنین گمانورزیهای بسیار گستردهتری را که توسط دانشمندان یا فیلسوفان، یا هر دو، در مورد دنیای فیزیکی و روشهایی که باید برای کشف آن دنیا استفاده شود، مطرح شدهاند، مورد بررسی قرار خواهم داد. اینها شامل ادعای اینکه طبیعت ساده است و سادگی یک فضیلت معرفتشناختی است (ادعاهایی که توسط نیوتن و اینشتین به حمایت از نظریههای پیشنهادی خودشان مطرح شدهاند)؛ اینکه نظریههای علمی فقط به صورت “کلنگر” و نه از طریق اثبات گزارههای فردی درون آنها قابل تأیید هستند (ویول، دوهم، کواین)؛ و اینکه «نظریه همهچیز»ی وجود دارد و باید داشته باشد – نظریهای که میتواند تمام پدیدهها را با ارجاع به قوانین بنیادین حاکم بر جهان و اشیای بنیادین در آن جهان توضیح دهد (فیزیکدانان مختلف، به ویژه نظریهپردازان رشتهای، و فیلسوفان مختلف، به ویژه کسانی که شکل قوی از احیاگرایی را وعظ میکنند). اینها همه حدس و گمان هستند، در معنایی که به آن خواهم داد. کافی نیست که آنها را کنار بگذاریم تا از شر فکر کردن به آن بر کنار شویم. اما کافی هم نیست که صرفاً آنها را تحسین کنیم. چه نگرشی باید نسبت به گمانورزیها داشته باشیم، و چرا؟ پاسخ من سه دیدگاه ذکر شده بالا (“گمانورزی نکنید”، “گمانورزی کن اما بعد آن را بیازمای” و “دیوانهوار گمانورزی کن حتی اگر نتوانی آنها را آزمایش کنی”) را رد میکند.
من گمانورزی را با اثبات مقایسه کردهام. اما “اثبات” اصطلاحی بیش از حد است زیرا یقین را تداعی میکند. اگر گمانورزیها صرفاً به عنوان ادعاهایی که اثبات نشدهاند درک شوند، تعداد زیادی از ادعاهای علمی گمانورزی خواهند بود. آنچه دانشمندان معمولاً ارائه میدهند شواهد است. و آنچه آنها میخواهند، اگر بتوانند به دست آورند، شواهدی است که دلایلی اقناع کننده برای باور به ادعایی که میکنند، فراهم کند. اگر چنین شواهدی برای یک ادعا وجود نداشته باشد، در آن صورت آن ادعا را میتوان به عنوان یک گمانورزی در نظر گرفت. دستکم این ایده کلی گمانورزی است که میخواهم آن را توسعه دهم، تدقیق کرده و دفاع کنم.
برای انجام این کار، نیاز خواهم داشت در مورد خود شواهد صحبت کنم، مفهومی که در آثار دیگرم به تفصیل بررسی کردهام. استدلال میکنم “شواهد” چندین معنای مختلف دارد که هر کدام میتوانند با ارجاع به مفهوم پایهای که من آن را “شواهد بالقوه” مینامم، تعریف شوند که من آن را با استفاده از مفهوم عینی احتمال معرفتشناختی و مفهوم “توضیح درست” که همچنین آن را تبیین میکنم، تعریف خواهم کرد. اما هدف من در این اثر توسعه یا دفاع بیشتر از این مفاهیم نیست بلکه استفاده از آنها برای کمک به درک ایده گمانورزی، نشان دادن چگونگی ارزیابی گمانورزیها به عنوان گمانورزی، و ارزیابی گمانورزیهای مختلف “بزرگ” و “کمتر بزرگ” از جمله آنهایی که ذکر شدند، که توسط دانشمندان و فیلسوفان مطرح شدهاند. برای خوانندگانی که با مفاهیم و تعاریف من از شواهد و توضیح آشنا نیستند، من آنها را به اختصار در زمانی که معرفی میشوند، توضیح خواهم داد.
گمانورزی علمی
رویکردی پراگماتیستی
فرضیهها، چه متافیزیکی یا فیزیکی، یا مبتنی بر کیفیات عرفانی، یا مکانیکی، جایی در فلسفه تجربی ندارند. - ایزاک نیوتن
فکر میکنم فقط گمانورزی جسورانه نه انباشت حقایق میتواند ما را به پیش براند. - آلبرت اینشتین
- مقدمه
در طول تاریخ علم، اختلافنظرهایی در مورد مشروعیت گمانورزی در علم به وجود آمده است. من در ابتدا، گمانورزی را به معنای معرفی فرضیهها بدون دقت نظر درباره شواهد اثبات فرضیهها، در نظر میگیرم. اگر شواهدی وجود داشته باشد، گمانورز از آن مطلع نیست. اگر هیچ شواهدی وجود نداشته باشد، گمانورز ممکن است از این موضوع آگاه باشد یا نباشد. گمانورز حتی ممکن است، بدون اینکه متوجه باشد ضمناً چنین فرضیههایی را معرفی کند. در هر کدام از این موارد (تحت شرایط خاصی که بعداً مشخص میشود) او در حال گمانورزی است. من از اصطلاح “گمانورزی” برای اشاره به هم فعالیت گمانورزی و هم محصول آن فعالیت – یعنی خود فرضیهها – استفاده میکنم
معنای مورد نظر باید از بافت مفهوم مشخص باشد. در این فصل، قصد دارم سه کار انجام دهم: اول، مشخصهیابی و گسترش اولیه آنگونه گمانورزی که تاکنون داده شده است؛ دوم، طرح این پرسش که آیا و تحت چه شرایطی گمانورزی در علم یک فعالیت مشروع است؛ و سوم، با فرض اینکه گمانورزی مشروع است یا میتواند باشد، بررسی اینکه چگونه، اصلاً، گمانورزیها را میتوان ارزیابی کرد. اگرچه فیلسوفان و دانشمندان در مورد موضوع مرحله دوم نظرات قوی و متضادی ابراز کردهاند، در مورد دو مورد دیگر، به ویژه اولین مورد، چیز زیادی نوشته نشده است. در بخش ۲، من سه نمونه از گمانورزیها از تاریخ فیزیک را ارائه میدهم. در بخش ۳، سه دیدگاه متضاد تأثیرگذار در مورد اینکه آیا و چه زمانی گمانورزی در علم مشروع است را معرفی میکنم. در بخشهای ۴ تا ۱۰، بر سؤال تعریف پایه متمرکز میشوم و تلاش میکنم نشان دهم که چگونه مفهوم گمانورزی را میتوان با استفاده از مفاهیم مختلف شواهد – مفاهیم خودم و بیزی – تعریف کرد. در بخش ۱۱، سه دیدگاه متضاد در مورد گمانورزی ارائه شده در بخش ۳ را مورد بحث و رد قرار میدهم. در بخشهای ۱۲ و ۱۳، از دیدگاه دیگری – دیدگاهی پراگماتیستی که توسط جیمز کلرک ماکسول(James Clerk Maxwell)،یکی از بزرگترین گمانورزان در فیزیک، پیشنهاد شده است، که ایدههای فلسفی جالبی در مورد گمانورزی داشته است – دفاع میکنم.
۲-سه گمانورزی از فیزیک
اجازه دهید با سه مثال از تاریخ فیزیک شروع کنیم، همراه با ادعاهای منتقدان که آنها را نه به دلیل نادرستی بلکه به دلیل گمانورزانه بودن رد میکنند یا دستکم مورد نقد قرار میدهند.
الف) نظریه موجی نور توماس یانگ
در سال ۱۸۰۲، توماس یانگ مقالهای با عنوان «درباره نظریه نور و رنگها» منتشر کرد که در آن نظریه موجی نور را با معرفی چهار فرض پایهای زنده کرد: نخست اینکه اتر نورافشان نادر و بسیار کشسانی در سراسر جهان گسترده شده است؛ دوم اینکه یک جسم فروزان نوساناتی را در این اتر برمیانگیزد؛ سوم اینکه رنگهای مختلف بستگی به فرکانس نوسانات دارد؛ چهارم اینکه اجسام این محیط را جذب میکنند بهطوریکه این محیط در آنها و اطرافشان برای فواصل کوتاهی تجمع مییابد. یانگ با استفاده از این و دیگر فرضها نشان داد چگونه میتوان خواص مشاهده شده مختلف نور را توضیح داد.
در سال ۱۸۰۳، هنری بروم، یکی از مدافعان نظریه ذرهای نور، نقدی تند درباره مقاله یانگ نوشت و گفت:
این مقاله حاوی چیزی نیست که شایسته نام آزمایش یا کشف باشد، … در واقع فاقد هر نوع ارزشی است…. یک کشف در ریاضیات، یا استقرای موفقیتآمیز واقعیتها، به محض اتمام، نباید بیدرنگ در اختیار جهان قرار گیرد. اما… یک فرضیه کاری خیالانگیز است، در علم بیفایده، و تنها سزاوار سرگرمی ساعتی بیکاری است.
بروم بر پایه آزمایشهای استقرایی نظریه ذرهای نور نیوتن را دفاع میکرد و نظریه موجی یانگ را به دلیل گمانورزی بودنش رد میکرد.
ب) سخنرانیهای بالتیمور لرد کلوین درباره مولکولها و نظریه موجی نور
در سال ۱۸۸۴، سر ویلیام تامسون سلسله سخنرانیهایی در دانشگاه جانز هاپکینز درباره «دینامیک مولکولی و نظریه موجی نور» ایراد کرد. هدف او ارائه تفسیری مولکولی از اتر نورافشان مطرح شده در نظریه موجی بود. او فرض میکرد که اتری وجود دارد و خواص آن را میتوان به صورت مکانیکی توصیف کرد. او مینویسد:
به نظر میرسد نظریه مولکولی ماده ممکن است تا حدی پیشرفت کند که ما بتوانیم ساختار بسیار ریزدانهای را درک کنیم و اتر نورافشان را به عنوان چیزی متفاوت از شیشه و آب و فلزات بفهمیم که ساختاری بسیار ریزتر دارد. او با ارائه مدلهای مکانیکی مختلفی از اتر، پدیدههای نوری شناخته شده از جمله انتشار مستقیم خطی، بازتاب، شکست و پراکندگی نور را توضیح داد.
در کتاب کلاسیک خود در ۱۹۰۶ با عنوان «هدف و ساختار نظریه فیزیکی»، پیر دوهم از تامسون به خاطر ارائه مجموعهای بینظم از مدلهای متناقض (همانطور که او ادعا میکند اذهان بریتانیایی ناتوان از مرتبسازی به معنای قارهای(فرانسوی) هستند.)، استفاده از علل غیرقابل درک و عدم ارائه «سیستمی از اصول که به سادگی، کامل و دقیق مجموعهای منسجم شده از قوانین تجربی را نشان دهند» (صفحه ۱۹) انتقاد میکند. دوهم مینویسد:
تنوع و چندگانگی مدلهای پیشنهادی توسط تامسون برای نشان دادن ترکیب ماده، خواننده فرانسوی را چندان متعجب نمیکند، زیرا او سریع درمییابد که فیزیکدان بزرگ قصد نداشته توضیحی قابل قبول برای عقل ارائه دهد، بلکه خواسته کاری تخیلی تولید کند.
بار دیگر، ایراد این است که ما یک یا مجموعهای از نظریات سر و کار داریم که کاملاً گمانورزانه هستند و آن هم از بدترین نوع، زیرا فاقد نظم و سادگی هستند.
ج) نظریه ریسمان
این نظریه توسط برخی از طرفدارانش به عنوان «نظریه همه چیز» شناخته میشود و تلاش میکند نسبیت عام و مکانیک کوانتومی را در چارچوبی واحد متحد کند با این فرض که تمام ذرات و نیروهای طبیعت از ریسمانهایی سرچشمه میگیرند که در فضازمان ۱۰ بعدی نوسان میکنند (طبق یک نسخه برجسته از این نظریه) و تابع مجموعهای از قوانین ساده مشخص شده در نظریه هستند. این ریسمانها که میتوانند دارای انتهاهای باز یا حلقههای بسته باشند، با الگوهای مختلف، نوسانی ذرهای مانند الکترون و کوارک را ایجاد میکنند.
مشکل اصلی، یا حداقل یکی از مشکلات، این است که آزمایشی وجود ندارد که نشان دهد ریسمانها و فضازمان ۱۰ بعدی وجود دارند. این نظریه به طور کلی، به ویژه از نظر منتقدانش، کاملاً گمانورزانه در نظر گرفته میشود. استیون واینبرگ، که زمانی حامی پروپاقرص نظریه ریسمان (به عنوان «نظریه نهایی») بود، در سال ۲۰۱۵ مینویسد:
نظریه ریسمان ... بسیار زیباست. به نظر میرسد از نظر ریاضی به سختی سازگار است، طوری که ساختار آن دلخواه نیست بلکه تا حد زیادی توسط نیاز به سازگاری ریاضی تعیین میشود. بنابراین زیبایی یک فرم هنری سختگیرانه - یک سونت یا سونات - را دارد. متأسفانه، نظریه ریسمان هنوز منجر به پیشبینیهایی نشده است که بتوان آنها را به طور تجربی آزمون کرد و در نتیجه نظریهپردازان (حداقل بیشتر ما) در مورد اینکه آیا این نظریه واقعاً به دنیای واقعی مربوط میشود تصمیم قطعی نگرفتهاند. آنچه باعث شده نظرات بیشتر شاگردان شاعرگون طبیعت، از تالس تا افلاطون را معطل فرو بگذاریم همین اصرار بر تصدیق و تأیید است.
همانطور که این نمونهها نشان میدهند، گمانورزیها معمولاً در جریان فعالیتهایی مانند توضیح دادن، یکپارچهسازی، پیشبینی یا محاسبه معرفی میشوند. یانگ تلاش کرد تا حداقل ببیند آیا امکان توضیح پدیدههای شناخته شده نور با نظریهای غیر از نظریه ذرهای وجود دارد یا خیر. کلوین تلاش میکرد تا تفسیری مولکولی از اتر ارائه دهد و بر پایه آن، پدیدههای نوری شناخته شده را توضیح دهد. نظریهپردازان ریسمان میخواهند چهار نیروی بنیادی شناخته شده و ثابتهای بنیادی طبیعت را توضیح دهند و یکپارچه کنند. در جریان انجام این کار، آنها فرضهای گمانورزانه معرفی میکنند.
من دو نوع گمانورزی را متمایز میکنم. اولین و متداولترین آنها توسط گمانورزانی صورت میگیرد که، بدون اطلاع از وجود شواهد (اگر وجود داشته باشد)، فرضها را در این شرایط معرفی میکنند: (الف) آنها باور دارند که فرضها یا درست هستند، یا نزدیک به حقیقت، یا کاندیداهای ممکن برای حقیقت که ارزش بررسی دارند. (ب) آنها این فرضها را هنگام توضیح دادن، پیشبینی کردن، یکپارچهسازی و محاسبه و مانند آن معرفی میکنند، حتی اگر فرضهای مورد بحث اشتباه از آب درآیند. من شرایط (الف) و (ب) را «نظریهپردازی» مینامم. فرضهایی که بدون اطلاع از وجود شواهد برای آنها ولی به گونهای که این شرایط را ارضا کنند معرفی میشوند، گمانورزیهای مربوط به حقیقت مینامم. آنها توسط سه نمونه ذکر شده نمایندگی میشوند.
در موارد دیگر، فرضها بدون شواهد در جریان توضیح دادن، پیشبینی، یکپارچهسازی و غیره معرفی میشوند، اما معرّفان آنها باور ندارند که آنها درست هستند یا نزدیک به حقیقت، یا حتی کاندیداهای ممکن برای حقیقت. در واقع، اغلب اعتقاد بر این است که آنها نادرست هستند و نمیتوانند درست باشند. نمونه خوبی که در بخش ۱۲ بحث خواهم کرد، فرضیه سیال خیالی ماکسول است که در مقاله ۱۸۵۵ او «درباره خط نیروی فارادی» معرفی شده است. در اینجا، برای نمایش میدان الکترومغناطیسی، ماکسول سیالی غیرقابل فشردگی را که از طریق لولههایی با مقطع متغیر جریان دارد، توصیف میکند. این سیال به عنوان چیزی که وجود دارد یا ممکن است وجود داشته باشد، پیشنهاد نمیشود. همانطور که ماکسول میگوید، کاملاً خیالی است. هدف آن فراهم کردن یک آنالوگ سیالی از میدان الکترومغناطیسی است که به دیگران کمک کند قوانین الکتریکی و مغناطیسی شناخته شده را با استفاده از آنالوژی بین این قوانین و قوانین حاکم بر یک سیال خیالی درک کنند.
نمونه برجسته دیگر از این نوع دوم گمانورزی، نظریه اتمی است که توسط برخی از پوزیتیویستهای قرن نوزدهم در نظر گرفته شده است. آنها فرضهای نظریه اتمی را نه به عنوان چیزهایی که معتقدند درست است یا نزدیک به آن، یا به عنوان کاندیداهای ممکن برای حقیقت، بلکه به عنوان داستانهای مفید برای توضیح دادن، پیشبینی و یکپارچهسازی برخی پدیدههای قابل مشاهده به کار گرفتهاند. برای آنها، همانند ماکسول در مورد سیال خیالی، هیچ شاهدی برای حقیقت فرضهای معرفی شده ارائه نمیشود. در واقع، شواهد بیربط است، چرا که حقیقت مهم نیست.
هم گمان ورزی های مرتبط با حقیقت و هم گمان ورزی های غیر مرتبط با حقیقت شامل فرضیاتی در مورد اشیاء و رفتار آنها هستند که شواهدی برای اثبات تجری آنها در دست نیست. هر دو برای توضیح، پیش بینی و سازماندهی پدیده ها مطرح می شوند. به همین دلیل است که هر دو را گمان ورزی می نامم. تفاوت بین آنها از شرط “نظریه پردازی” (a) ناشی می شود. گمان ورزی های مرتبط با حقیقت این شرط را برآورده می کنند، در حالی که گمان ورزی های غیر مرتبط با حقیقت این گونه نیستند. با این حال، هر دو نوع برای نویسندگانی مانند براوم که اثبات استقرایی مبتنی بر آزمایش را می طلبد و دوهم که نظریه اتمی را چه به صورت واقع گرایانه و چه به عنوان داستان سازی مفید رد کرد، منفور هستند. به گفته منتقدان آنها، باید از استفاده از هر دو نوع گمان ورزی خودداری کرد. در مورد اول، تا زمانی که تعیین شود شواهد کافی برای اعتقاد به فرضیات وجود دارد که در این صورت دیگر گمان ورزی نیستند. در مورد دوم، باید فرضیاتی یافت که برای آنها چنین شواهدی وجود دارد. اما، برخلاف این، به گفته طرفدارانی مانند ماکسول، گمان ورزی های هر دو نوع در علم مشروع هستند و می توانند ارزیابی شوند. آنها نیازی به اجتناب یا رد صرفا به این دلیل که گمان ورزی هستند، ندارند.
بحث من در مورد گمانورزیهای غیر مرتبط با حقیقت و چگونگی ارزیابی آنها در بخش ۱۲ خواهد آمد. تمرکز اصلی این فصل بر روی گمان ورزی های مرتبط با حقیقت خواهد بود. تا بخش ۱۲، هنگامی که از گمان ورزی صحبت می کنم، منظورم فقط همین نوع خواهد بود. (برخی خوانندگان شاید ترجیح دهند استفاده از واژه “گمان ورزی” را محدود به این موارد کنند و از واژه دیگری – مانند «ساخته ذهن»- برای گمان ورزی های غیر مرتبط با حقیقت استفاده کنند. با توجه به شباهت هایی که یاد شد، من همچنان هر دو را در دسته گمان ورزی ها قرار می دهم، در حالی که تفاوت مهمی بین آنها را به رسمیت می شناسم.) گمان ورزی های مرتبط با حقیقت بیشترین بحث ها را بین دانشمندان و فیلسوفان برانگیخته اند. من به سه دیدگاه متضاد درباره آنها در ادامه می پردازم.
۳. جدلهایی دربارهٔ گمانورزی
دیدگاههای متضادی که من در نظر دارم، بسیار محافظهکارانه، میانهرو و بسیار آزاداندیشانهاند.
الف. بسیار محافظهکارانه
ایده به سادگی بیان میشود: «گمانورزی نکنید». منظور این است: فرضیهای که نمیدانید شواهدی برای آن وجود دارد یا نه را وارد در تحقیق عملی نکنید. پیشتر دیدیم که چنین دیدگاهی در پاسخ هنری بروگام به گمانورزیهای توماس یانگ دربارهٔ نور بیان شده است. اجازه دهید دو دانشمند دیگر را که این ایده را به عنوان بخشی از روششناسی علمی کلی خود بیان میکنند، یادآوری کنم: دکارت و نیوتن، هر دو هنگام معرفی فرضیه در تحقیقات علمی، قطعیت را مقصود میکنند.
دکارت در قاعده ۳ از «قواعد هدایت ذهن» مینویسد: «ما باید چیزهایی را بررسی کنیم که میتوانیم به وضوح و با قطعیت درک یا استنباط کنیم، نه آنچه دیگران اندیشیدهاند یا خودمان حدس زدهایم. زیرا دانش به هیچ روش دیگری به دست نمیآید.» او ادامه میدهد: کسانی که «بر اساس حدسهای احتمالی در مورد مطالب مبهمی که هیچ چیزی دربارهشان شناخته شده نیست، اظهارنظر هم میکنند، […] به تدریج به این اظهارنظرها اعتقاد کامل پیدا میکنند و آنها را بیتمیزی با دیگر اظهارنظرهای درست و آشکار مخلوط میکنند.» و در قاعده ۱۲ مینویسد: «اگر در مجموعهای از چیزهایی که قرار است بررسی شوند، به چیزی برسیم که ذهن ما نتواند آن را به اندازه کافی درک کند، باید در آن نقطه متوقف شویم و از انجام وظیفه بیهوده بررسی بقیه موارد خودداری کنیم.» در واقع، دیدگاه دکارت به مراتب قویتر از «گمانورزی نکنید» (به معنایی که من پیشتر مختصراً مشخص کردم) است. دیدگاه او درباره «شواهد» نیازمند اثبات با قطعیت ریاضی است. و نیازمند چیزی بیش از دانستن محتمل بودن اثبات است.آنچنانکه پیش از حتی بررسی نظریه نیازمند است مطمئن باشد حتی اگر اثباتی وجود دارد آن اثبات چیست و چگونه کار میکند.
نیوتن، در پایان اصول، ادعا میکند که قانون جاذبه را (نه با قطعیت اثبات ریاضی، بلکه به معنای تجربی تثبیت شده او که: «از پدیدهها استنتاج شده است») اثبات کرده است. با این حال، او اعتراف میکند که هنوز «علت جاذبه» را مشخص نکرده است – یعنی دلیلی که چرا قانون جاذبه برقرار است و پیامدهایی دارد که دارد. او میگوید فرضیهای درباره این علت «نخواهد ساخت»، زیرا «هر آنچه از پدیدهها استنتاج نشده باشد باید فرضیه نامیده شود و فرضیهها، چه متافیزیکی یا فیزیکی، یا مبتنی بر کیفیات غیبی یا مکانیکی، جایی در فلسفه تجربی ندارند. در این فلسفه تجربی، گزارهها از پدیدهها استنتاج و با استقرا عمومی میشوند.»
در نهایت، وقتی مدافعان این دیدگاه «بسیار محافظهکارانه» میگویند «گمانورزی نکنید»، منظورشان حداقل این است که دانشمندان نباید گمانورزیهای خود را عمومی کنند. شاید آنها اجازه دهند دانشمندان در خصوصیترین حالت به گمانورزی بپردازند. (به نظر میرسد دکارت حتی آن را هم ممنوع میکند.) اما، حداقل، دانشمندان باید از انتشار گمانورزیهای خود یا ابلاغ آنها به جامعه علمی به شیوههای دیگر، اجتناب کنند؛ دستوری که توسط توماس یانگ، لرد کلوین و نظریهپردازان ریسمانی نقض شده است.
ب. میانهرو
شعار این دیدگاه همان اصلاح شده شعاری است که توسط رئیسجمهور ریگان بیان شده: «گمانورزی کنید، اما به همراه تأیید.» در میانه قرن نوزدهم، ویلیام ویول ایده را به اختصار در این گذره بیان کرد: «پیشرفتهای دانش معمولاً بدون تمرین جسارت و آزادی در حدس زدن صورت نمیگیرد.» در قرن بیستم، نوبت کارل پوپر بود:
بر اساس دیدگاهی که اینجا مطرح میشود، روش آزمون انتقادی نظریهها و انتخاب آنها بر اساس نتایج آزمون، همیشه به شیوه زیر پیش میرود. از یک ایده جدید که به طور موقت مطرح و هنوز به هیچ طریقی توجیه نشده است - یک پیشبینی، فرضیه، نظام نظری یا هر چیز دیگر - با استفاده از استنتاج منطقی نتیجهگیری میشود.
ایده کلی بیان شده توسط این و دیگر هیپوتتیکو-قیاسیگرایان این است که رویه علمی صحیح، آغاز کردن با یک گمانورزی است که سپس با اشتقاق پیامدهایی از آن آزمون میشود، که حداقل برخی از آنها میتوانند به صورت تجربی مستقر یا رد شوند. حتی اگر ندانید h شواهدی دارد، میتوانید آن را به عنوان یک گمانورزی (مرتبط با حقیقت) وارد تحقیق علمی کنید، به شرطی که سپس به آزمون h بپردازید تا تعیین کنید آیا شواهدی برای آن وجود دارد یا خیر. تنها محدودیتی که پوپر بر گمانورزی اعمال میکند این است که جسورانه باشد (مثلاً گمانورزی اینکه قانون جاذبه نیوتن برای کل جهان کاربرد دارد، نه فقط برای منظومه شمسی). گمانورزیهای جسورانهتر به راحتی آزمون و ابطال میشوند. به گفته ویول، دانشمندان معمولاً قادرند گمانورزیهای مختلفی را برای توضیح مجموعهای از پدیدهها مطرح کنند، و این چیز خوبی است: «توانایی ارائه فرضیههای [متفاوت]، در واقع عیب برای شخصیت فکری یک کاشف عیب محسوب نمیشود بلکه در حقیقت یک توانایی ضروری برای وظیفه اوست.» بنابراین، برای این نظریهپردازان محدودیتی برای ماهیت گمانورزی وجود ندارد، به جز (برای پوپر) جسارت، و (برای ویول) تعدد.
محدودیتها در مرحله آزمون ظاهر میشوند که ویول و پوپر در مورد آن دیدگاههای بسیار متفاوتی دارند. ویول معتقد است که میتوان نظریههای گمانی را با نشان دادن اینکه آنها «همسازی» (قادرند طیف وسیعی از پدیدههای مختلف را علاوه بر پدیدههایی که ابتدا منجر به نظریه شدند، توضیح دهند و پیشبینی کنند) و «انسجام» (حاوی فرضیاتی هستند که به هم میخوانند، اتفاقی نیستند و غیره، به ویژه هنگامی که فرضیات جدیدی با کشف پدیدههای جدید افزوده میشوند) دارند، تأیید کرد. پوپر معتقد است که نظریههای گمانی را نمیتوان تأیید کرد، فقط میتوان آنها را ابطال نمود، با اشتقاق پیامدهایی از آنها که میتوانند به صورت تجربی آزمون و نادرست نشان داده شوند. اگر نظریه گمانی تلاشها برای ابطال آن را مقاومت کند، تنها چیزی که میتوانیم ادعا کنیم این است که خوب آزمون شده است، نه اینکه تأیید یا درست شده است. اما، برای اهداف ما، ادعای مهم برای هر دو نظریهپرداز این است که گمانورزی برای علم کافی نیست. آزمون تجربی ضروری است. بنابراین، از نظر عملی، میتوانیم چنین بگوییم: اگر میخواهید علم انجام دهید، گمانورزی کردن بلامانع است، حتی ضروری است. اما پس از آن باید آزمون شود. گمانورزیهای خود را بدون حداقل پیشرفتی در آزمون آنها منتشر نکنید، حتی اگر این فقط به معنای گفتن این باشد که چگونه آزمایشها باید طراحی شوند.
ج. بسیار آزاداندیشانه
شعار اینجا این است: «دیوانهوار گمانورزی کنید، حتی اگر نتوانید تأیید کنید.» مشهورترین طرفدار این ایده پل فیرابند است که پذیرش «اصل تکثیر» را پیشنهاد میکند: «نظریههایی را ابداع و توسعه دهید که با دیدگاه پذیرفتهشده ناسازگار باشند، حتی اگر دیدگاه پذیرفتهشده به شدت تأیید شده و به طور گستردهای پذیرفته شده باشد […]. چنین اصلی به نظر میرسد بخش ضروری هر تجربهگرایی انتقادی باشد.» فیرابند معتقد است که معرفی گمانورزیها، به ویژه آنهایی که با نظریههای پذیرفتهشده ناسازگارند، بهترین راه برای «آزمون» انتقادی آن نظریهها از طریق یافتن توضیحات جایگزینی است که ممکن است از نظریههای پذیرفتهشده بهتر باشند. او هیچ محدودیتی بر چنین گمانورزیهایی قائل نیست، به جز اینکه آنها به طور کامل تدوین و جدی گرفته شوند. به باور او، میتوانید و در واقع تشویق میشوید که گمانورزیهای خود را حتی زمانی که هیچ ایدهای در مورد چگونگی آزمون تجربی آنها ندارید، منتشر کنید.
فیرابند به توماس یانگ، لرد کلوین و نظریهپردازان ریسمانی برای ابداع و توسعه گمانورزیها درباره امواج نور، اتر مکانیکی و ریسمانها، حتی اگر نتایجی قابل آزمون تولید نکنند یا در واقع نتایجی غیر سازگار با آنچه به عنوان حقایق تجربی تثبیتشده در نظر گرفته میشوند، تولید کنند، نمرات بالایی اعطا میکرد.